در این ماه‌های اخیر لال مونی گرفتم و هیچ چیزی ننوشتم. احساس خفگی بهم دست میداده. از طرفی‌ هم مشغول یادگیری تکنیک‌های نوشتاری در زبان انگلیسی بودم و داشتم مطلب علمی‌ مینوشتم به یک زبان بیگانه.

احساساتم هم زیاد کنترل شده نبوده و بنابرین نمیتونستم رو یک چیزی تمرکز کنم؛ و طبق معمول خاصیت نوشتاری خودم، بیش از اندازه آنالیز کنم.

حدودا یک ماه می‌گذره از قضیه انتخابات و من خسته شدم از این همه سر درد و سایر مورد. احساس خفگی بهم دست میده. دوست دارم مثل یک خرس قطبی به خواب زمستونی برم و تنها باشم.

3 نظر

taste it:

http://rapidshare.com/files/254795027/na.iran_64kb.mp3

آخرین چیزی که توی وبلاگ شما دیدم گمونم بر می گرده به اون روزی که نوشته بودی یه حالی به خودت دادی و یه جفت کفش خریدی و بعدش از خودت پذیرایی کردی اگه درست یادم باشه و توی وبلاگ شما خونده باشمش. حافظه است دیگه گاهی یاری می کنه یه وقت هایی هم نه !

اون جمله ای که از نویسنده امریکایی آرام نوشتی ( کفر لغت ديگرى است براى آزادى انديشه. /گراهام گرين) من رو یاد این مطلب انداخت که هیچ چیز در دنیا از ذهن آزاد تر نیست. حتی اگر ظاهراً مردم از شک کردن خودشون رو مبرا بدونند، حتی اگر وانمود کنند که قاطعانه چیزی رو ( حتی خدا رو ) پذیرفتند باز هم نمی شه منکر زمان هایی شد که این ذهن سرکش راهش رو تاکفر کشونده .
اصلاً مگه می شه از کفر نگذشته خدا رو قبول کرد؟ به نر من کسی که ادعا می کنه همیشه خدا رو قبول داشته اصلا از خدا چیزی نمی دونه.
شما خدا رو قبول داری؟

امیدوارم تونسته باشم همون چیزی رو که بهش فکر می کنم بنویسم. یکی نیست به من بگه آخه توی این چند تا خط مگه می شه اون همه حرف رو زد.

khoda ro nemisheh tarif kard
har chizi ke to behesh begi khoda, dige khoda nist ke man bekhaam tayid yaa nafy esh konam

be mahz e in ke dar moredesh harf bezani dige khodaa nist