مثل یخ بستن یک موج
مثل طوفان شدن باد
لحظه پریدن از خواب
در سکوتی مثل فریاد
حس قطره بودن ما
در کنار کهکشانها
حس خالی شدن از حجم
روی سقف آسمانها
در تحیر از فراسوی حیات
در شگفت از انتهای کائنات
راز آغاز من و برگ
سر زندگی پس از مرگ
مثل قلب یه قناری پر التهابم امشب
مثل برگی بر تن رود در مسیر خوابم امشب

در دلم چیزی فرو ریخت
مثل یک شهاب تردید
آذرخشی شد و تابید
پاره پاره تن خورشید