من و ممه


از همون اوانِ كودكى به ممه علاقه دو صد چندانى داشتم، يعنى ميتونم بگم ۴ سال بيشتر نداشتم كه به ممه واقعا به صورت ِ يه چيز ِ فوق ِ بشرى نگاه ميكردم. در همون كودكى فكر ميكردم كلا زن ها حروم ميشن كه با مردها حتى حرف ميزنن، آخه اون موقع فقط به ديد هنرى به قضيه نگاه ميكردم. يادمه از زن هاي زشت مى هراسيدم و با زجه تلاش ميكردم كه نه اونا من و ببينن نه من اون ها رو. يعنى من كه بچّه بودم زن خوشگل ها رو براى خودم ميخواستم. جالبيش اينه كه ميگن بچّه ها معصوم هستند. من نميگم معصوم نبودم ولى تبعيض قائل ميشدم و فقط " خوشگلا بايد برقصند. يه بر يادمه ِ يه فيلم ِ سينمايي بود كه آخرش يه استريپ تيز داشت و من عاشق ِ اين زنه بودم كه لخت ميشد. يعنى ميتونم بگم بى اكراه بچه 4 ساله اينقدر حشرى نديده بودم تا اون موقع.

بايد حوصله كنين چون دارم سير تفکرات ِ خودم رو با گسترش ِ حجم ِ مغز و حجم ِ بدنم توضيح ميدم پس بايد از ۴ سالگى تا ۲۶ سالگى و همره شيد با من، اگه حال ميكنين كه ميدونم حال ميكنين چون ممه رو همه دوست دارند .

ما بزرگ و بزرگ تر ميشديم و هميشه ميخواستيم ببينيم كه اين پشت چى ِ. عاشق ِ شونه دختر ها بودم وقتى كه لخت مي انداختنش بيرون تو اين لباس هاى به اصطلاح دکلته. يعنى ميتونم بگم به تاپ و تانك كه زن ها مي پوشيدن حساسيت ِ عجيبى داشتم الان نگين يارو pervert بوده، اين قضيه بر مى گرده به دوران اوجِ انقلاب ِ شکوهمندِ به اصطلاح اسلامى ِ ايران (كه ما به استاد ِ آخوند ِ دانشگاه ثابت كرديم كه اين انقلاب اصلا هم اسلامى نبوده) بود كه ما اصلا به جز چادر و اين مانتو ها كه شبيه ِ چادر ِ گردشگرى و picnic بود بس كه گشاد بود زن ها رو تو لباس ِ مهمونى هم نمي ديديم چون مادر ِ اين جانب اهل ِ مهمونى نبود. ۵ شنبه ها بايد ميشستيم خونه يا ميرفتيم پيتزا مى خورديم فوقِش.
در طى ِ گذار ِ زمان كه ما به سعادت آباد اومديم هميشه، مستاجرها مون دختر بودن و متاسفانه من كودكى خرد بودم كه فقط با بازى با atari و گيمهاى كامپيوترى روابط ِ شديد ِ عاشقانه برقرار كرده بودم. به هر حال ما تا ۱۵ ۱۶ سالگى با نگاه به تبليغات ِ كرم هاى پوستي كه احيانا پوست هم خوشبختانه اطراف ِ سينه بود با محبوب ِ دوران ِ كودكى خوش و بشى ميكرديم. تا اين كه ۱۶ سالمون شد و در اثر ِ معاشرت با جوانان ِ حشرى ِ وطن در دبيرشتان به تدريج با استفاده از كامپيوتر به جنس ِ لطيف ِ زن و تصاوير به اصطلاح اعدام بر انگيز و جنجالي آشنا شديم.
در همين حين با اين جنس ِ لطيف بيشتر آشنا شده بودم تازه فهميده بودم كه نه داداش اين طورى هم كه ما فكر ميكرديم نبوده و ما مرد ها هم يه چيزهايى داريم كه زنها ندارند و بنابراين همچين هم حروم نمى شن اگه با ما ها بپرند. به هر حال ما فهميديم كه بابا هنر و ادب زياد مهم نيست و زبون مهم تر استِ. عملا خالى بندى هنرى بود كه ما بى بهره بوديم تا ۱۸ سالگى عملا ما به صورت ِ يه حالت ِ اعجاب اآور به اين قضيه نگاه كرديم
----------------------------------------------------

آقا بالاخره بزرگ كه شديم موقت به كسب ِ اطلاعات ِ وصيع ترى از اين ممه شديم و جنس ِ لطيف رو بيشتر شناختيم ولى به خشانت خودمون افزوديم ناگريز. الان همه فكر ميكنن اين يارو چه بى حيا اى هست و عجب بى آبرو ِ ولى اگه كمى واقع بين باشى ميفهمى كه همه جوونها از اين جور مراحل رو طى كردند با اعوجاج هاى متفاوت؛ ولى طى كردند. بعضى هاشون هم كه حزب ال و تو كف خانم بودند زود درسنين جنون ِ جوانى زن گرفتند و قال قضيه رو اسلامى كردند (مثل ِ پسر ِ محمود نفتى ). اولين بارى كه يه ممهء شسته رفته ديدم بر مى گرده به ۱۸ سالگي كه ما فقط ديديم و فقط ديديم اون هم به خاطره نگاه ِ تيز بين و جالبيش اينه كه همه ميگن نگاهت پاك ِ. ما نفهميديم ما پاك هستيم يا ميهن يا کيم يا هر چيزى ولى به هر حال ديديم و هنوز هم با تمام جرئيات در ذهنم هست. با گذارلحظات تجربيات ما هم اضافه شد و هيكل ِ ما هم، به همون ترتيب خودمون هم يه پا ممه داريم براي خودمون. جالبيش اينه كه ممه ديگه اون جاذبهء قديمى رو برام نداره، بيشتر ورود به حريم ِ خصوصى ِ دختر ها برام سكسى بود كه الان هم هيچ كى حريم خصوصى نداره و عملا سكس appeal اى براى من نمونده تو دختر ها.
و اين كه چرا اينا رو نوشتم همش بر مى گرده به عكسى كه تو وب ديدم، در اين عكس سينه مانکن ها رو بريده بودند پشت ويترين. ما كه ِ ممه رو ديديم خود ممه اثرى رو ما نكرد ولى اين سينه هاى بريده بيشتر من رو ياد ِ اين موجود ِ نازنين انداخت و فهميدم كه اين جمهوري ِ اسلامى در بخشيدن ِ ديد ِ سكسى و وحشيانه به من و امثال ِ من نقش ِ به سزايي داشته. همه چى وحشى بازيِست وهنوزهم سكس حرف ِ اول رو ميزنه در اخبارى كه از ايران ميشنوم و خدا رو شكر ميكنم كه فرار كردم گرچه خيلى دير

ولى نميدونم كى ميتونم از شخصيتم -كه دستپخت جامعهء ِ اسلامى و تمهيدات اسلامى هست و با خودم يدک ميكشم- دست بكشم و رها بشم.
از اين به بعد هر بار به يك بعد شخصيتم دامن ميزنم و اگه مطلوب واقع شه بيشتر مو شکافي ميكنم.