سکوت




چندیست موسیقی‌ نشنیده ام. موسیقی‌ صدای پدر. موسیقی‌ قر قر مادر. موسیقی‌ شوخی‌ یک دوست صمیمی‌ و قدیمی‌. موسیقی‌ دختری که ادعا می‌کند مرا دوست دارد. موسیقی‌ گریه‌های پشت تلفنش که ناشی‌ از لمس قلبش توسط افکار من است.


چندیست موسیقی‌ نشنیده ام. موسیقی‌ صدای تکبیر موذن در کوچه خیابان‌های وطن. موسیقی‌ صدای نمکی در محل. موسیقی‌ صدای زنگ در خانه ام.


چندیست موسیقی‌ نشنیده ام. نوای سبک موسیقی‌ استادم بر روی پیانو. صدای موتور سیکلت‌ها در خیابان‌های شلوغ شهر. صدای فراوان بوق ماشین‌های مدعی. صدای از جلو نظام از دهان ناظم مدرسهٔ کنار منزلم.

صدای بچه‌های فال فروش در سر چهار راه.


چندیست غرق در موسیقی‌ ذهن تنهای خودم به خواب فرو رفته ام. چندیست منتظر نگاه معنی‌ دار می‌گردم در چشمان آبی‌ کسانی‌ که نگاه کردن نمیدانند.


چندیست کسی‌ مرا نکوهش نکرده.موسیقی‌ نکوهش را از یاد برده ام. همه یا از من راضی‌ هستند یا هرگز مرا نمیبینند که نکوهشم کنند.

چندیست دیگر کودکی نیستم برای کسی‌. چندیست بچه نشده ام.

دلم موسیقی‌ می‌خواهد سکوت ارامیست ولی‌ دلم موسیقی‌ می‌خواهد.

دلم تنش می‌خواهد. موسیقی‌ ساده زندگی‌ یک کودک را

دلم صدای خشمگین پدر می‌خواهد

صدای خشمگین چون با صدای معمول روزمره فرق می‌‌کند

صدای لطیف بارش برف، سکوتی همگانی با نگاهی‌ پر از شادی