قهرمان


هميشه تو خاطراتم ياد ِ حرف هاى بابام مى افتم كه ميگفت تو بايد با اين امکاناتي كه من به پات ريختم قهرمان شى. ميز ِ پينگ پنگ تو پاركينگ كه بود ميگفت تو به خاطره اين ميز بايد قهرمان ِ ping pong شى. توپ ِ فوتبال ميخريدم، ميگفت بايد تو فوتبال قهرمان شى. موقعى كه بدنسازي ميرفتم ميگفت تو بايد قهرمان ِ وزنه زدن بشى. استخر درست كردم بايد تو شنا اول باشى. بعد هم اداى حرکات رو در مى آورد به تناسب ِ هر ورزشى كه به ما تحميل ميكرد عنوان ِ قهرمانيش رو به عنوان ِ يكى از اهداف بلند مدت. ميگفت تو چرا نبايد مثل ِ اين باشى؟ تو بايد اول باشى. من اگه جاى تو بودم "اول نفر" ميشدم. آقا ما هم خيلى وقت ها divert ميكرديم و خيلى وقت ها هم فكر ميكرديم. يه زمانى شد كه من تو جودو اينقدر پيش رفتم كه فهميد يك ورزشکارم، يك ورزشكار ِ هدفمند و جدى. احساس ميكردم بابا عجب پسر ِ گلى هستم من كه به تمامى ِ فرمايشات ِ حضرت تا حدودى عمل كردم. اول شاگرد، اول نفر. هميشه اين كلمهِ اول جالب بود كه نقش بر لبان ِ دكتر بسته بود.

اين حس ِعجيبى ِ كه يه نفر انتظار ِ بى خود داره ازت. ولى ارزشش اينه كه توجه رو به طور ِ ناخودآگاه در بر داره. همين كه يه نفر در تو اون توانايى ها رو ميبينه خيلى اميدوار كننده است. همون كه يه نفر اون گهر رو در تو ميبينه. همون كه يه نفر برا تو هيچ حد و محدوديتي قائل
نيست. همونى كه يك نفر معتقده كه تو ميتونى يك ابر انسان شى. من به اين فرمايشات خو گرفته بودم و به آينده نگاه ميكردم. در judo احساس ميكردم جدان اون ضمير ِ ناخودآگاهم از من مي طلبه كه باز برگردم و يك كار ِغير ِ ممكن رو انجام بدم. حيف كه بابام من رو در اين کسوت
نديد، حيف كه يه بار نديد من چه ميكنم. حيف كه نياوردمش من رو ببينه. از اين حيفم مياد كه نديد من به حرفهاش تا جايى كه تونستم عمل كردم و حيف كه خوشحالش نكردم. در حالى كه كارى رو كه مى خواست كردم بهش اين فرصت رو ندادم كه لذت ببره از تلاش ِ من. حيف كه سهم ِ اون از اين همه زور زدن مسخره كردن ِ من موقعى بود كه چلاغ شده بودم. افسوسي نمى خورم به اون صورت. چون يه نفر ِ ديگه بود كه بابام رو به واجد مى آورد. حتى ميتونم بگم دو نفر بودن كه اين كار رو كردند. يكى شون كه زياد نميخوام در موردش حرف بزنم على دايى بود. هم درس خونده و تحصيل كرده بود، هم اون اوايل خوش برخورد بود و هم جدا گل ميزد.
با قد بلندى كه داشت يه حالت ِ جوان ِ رعنا ِ مطلوب ِ همه ملت رو داشت.

ولى مهم ترينشون كسى بود كه بيشتر از سايرين شبيه ِ خود ِ من بود شمايل و قد و قوارش. حسين ِ رضا زاده كه بابام هميشه اداى بلند كردن وزنه هاش رو در مى آورد. به من ميگفت تو بايد مثل ِ اين مى شدى (مخصوصا اون اواخر كه نمى دونست من كى ام يا اون كيه ِ درست حسابى). هميشه يک ابراز علاقهء شديد به اين رضا زاده داشت و ميگفت آفرين، ميگفت زن داره ولى ببين چه كار ميكنه. "بلند كرد"، "بالا برد" و از اين قبيل حرف. يه بار اينقدر گير داد كه من گفتم بابا اين فقط بلده وزنِه ببره بالا، من درس خوندم اينقدراينو با من مقايسه نكن. كوتاه نمى اومد، تا اينكه يه روز گفتم حاضري من جام رو با اون عوض كنم؟ اون بشه پسرت؟ يادم ِ كه مامانم هم نگاه ميكرد. با يه لحن ِ همچين خجالتزده گفت "نه". من اشتباه ميكردم اون فقط وزنه بالا نبرده بود. سادگى ِ عميقى كه داشت رو به جرات ميگم خودم هم به اصطلاح خِنگى تعبير كردم بارها. كه البته اتهاميه كه به خيلى ها ميزنيم كلا در طول ِ روز. قلب ِ خودم رو كه مطمئنا مى شنيدم با اون زمانى كه همه مردم ِ ايران پاى ِ تلويزيون هاى خودشون بودند و اسم ِ ايران بالاي همه ميرفت بالاى.

آه كه چه روزهايي بود، همه با هم
به يک جا نگاه ميكرديم و بابام كف ميزد. من بعضى وقتها مسخره ميكردم برا اين كه حرص ِ بابام رو دربيارم ميگفتم عمرن نميتونه. اونم شاكى ميشد و مامانم هم مى خنديد ميگفت اينقدر اين پيرمرد رو عصباني نکن.

چه اومد بر سر ِ اين ملت؟ چه اومد بر سر قهرمانهاي اين ملت؟ يادمه ِ سال ِ ۸۳ يه چند صفحه در مورد قهرمان نوشتم و تو دفترم هست. الان كه كتاب هام رو جمع كردم نميتونم بيارمش اينجا ولى ميارم و اون رو مى نويسم. متأسفم كه درست نوشته بودم و درست پيش بينى كرده بودم. فقط اميدوارم كه رضا زاده بتونه وزنش رو كم كنه و خبر سکتهءِ قلبيش رو ۱۵ سال ديگه نشنوم. اون وزنش رو به خاطراسم اين ملت برد بالا تا بتونه سنگين و سنگينتر ها رو ببره بالا.


از مدح ِ اين آدم و شنيدن ِ اين مدح هاى دروغي خسته شدم. رضا زاده يك قهرمان بود، ببينم كه اونهايي مدحش ميكردند كى دوباره ازش ياد ميكنند. ولى مطمئنم بابام هرگز اون رو يادش نميره با اين كه مريضه ِ الان خودش و حافظه اش تعطيل ِ.

اميدوارم باز اقلا تو youtube چند نفر اداى رضا زاده رو در بيارن و بذارن بالا، بلكه اينطورى مردم يادشون نره كه اين آدم سلامتيش رو گذاشت پاى ۳ تيكه طلا كه ارزشش خيلى بيشتر از اين بود كه با يه خبر دروغي از صحنه حذفش کنند.

درود به ملت ِ ايران، كه قهرماني ندارد. درود به قلب ِ حسين ِ رضا زاده كه هنوز مي طپد، درود به دستانش كه هنوز پينه دارد، درود برچشمانش كه هنوزمي درخشد.

با اين كه هميشه حسوديم ميشد به ابرازعلاقهء بابام به رضازاده و مقايسهء اون با من، خيلى ها به من ميگفتند "سلام رضازاده برامون طلا بيار" تو دانشگاه و ساير جا ها. سال ِ ۸۱ يادم اومد دوباره، اون بار قهرمان درونم خورد شد؛ و اين بار قهرمان واقعي اى كه با اون احساس همزاد پنداري ميكردم، به خاطرشباهت ظاهريم بهشَ، به خاطره حسوديم بهش.

اى كاش ميرفت تركيه، اقلا اينطورى نمى شد آخرش. نام ِ ايران موقعى ارزش داره كه زير ِ اين پرچم آدم حس كنه كه هر چى از خودش مايه بگذاره هرز نميره. چه اومد بر سر ِ اون همه كبوتر ِ زمان ِ جنگ؟ چه اومد بر سر ِ اونهايي که دست و پاشون رو به پاي اين مملكت گذاشتند، چى اومد به سر ِ اون هايى كه قلبشون و پاي اين مردم گذشتن؟




These battered hands are all you own
This broken heart just turned to stone
Go hang your glory on the wall
There comes a time when castles fall
And all that's left is shifting in the sand

You're out of time, you're out of place
Look at your face
That's the measure of a man

This coat that fits you like a glove
These dirty streets you learned to love
So welcome back my long lost friend
You've been to hell and back again
And God alone knows how you crossed that span

Back on the beat, back to the start
Trust in your heart
That's the measure of a man

It's the fire in the eyes, the lines on the hand
It's the things you understand
Permanent ties from which you once ran
That's the measure of a man

You've come full circle, now you're home
Without the gold, without the chrome
And this is where you've always been
You had to lose so you could win
And rise above your troubles while you can

Now you can love, now you can lose
Now you can choose
That's the measure of a man

It's the fire in the eyes, the lines on the hand
It's the things you understand
Permanent ties from which you once ran
That's the measure of a man

You've come full circle, now you're home
Without the gold, without the chrome
And this is where you've always been
You had to lose so you could win
And rise above your troubles while you can

Now you can love, now you can lose
Now you can choose
That's the measure of a man