قسمت اخير اخير آينده







جهش به دنياي اذن الهي به دنيايى كه نه مستطيلي داره نه هيچى. بهشت و جهنم با اين تفاسير خيلى مسخره به نظر ميرسه. طبيعت ِ انسان همانگونه كه دنبال آرامشه، از اين آرامش براى جهش بعدى استفاده ميكنه. پس طبيعت انسان دنبال نقطهء ثقليست براى جهش بعدى.
تمامى تفکرات احمقانه اى مثل ترسيم ِ زندگى به مانند ِ يك قلهء بلند براى هر هدف و بعد از رسيدن به اون، وجود سراشيبي تو زندگى،يك حرف غلط و شايد بگم يك تحريف تاريخى محسوب ميشه. انسان به هر هدفى كه ميرسه به اندازه اى بزرگ ميشه كه اون هدف ديگه براش مهم نيست.
شخصيت ِ انسان رشد ميكنه و اهداف جديد رو بيشتر و بيشتر طلب ميكنه. انسانى زندگى ميكنه كه هدفى داره و سايرين فقط
survive ميكنند.مثال جالب اين مورد رو ميتونم تو اين بگم كه يك روز تو استخر پمپ تصويه، آب رو با شدّت به سمتم مى فرستاد و من تلاش ِ زيادى ميكردم كه از جام تكون نخورم و آب من رو با خودش نبره. به محض اين كه تصميم گرفتم شنا كنم فشار كمترى به من ميامد و نه تنها به عقب نمى رفتم بلکه به جلو هم ميرفتم. مثال ديگهء اين مورد رو ميتونم بعد از عمل پام بگم كه با وجود درد زياد، فردای عمل من بايد راه ميرفتم و اين كار باعث شد كه دردم خيلى كم بشه و هر چى بيشتر ميرفتم بيشتر درد ِ من كم ميشد. زندگى مثل صخره نوردى مى مونه، هميشه اگه ۴ نقطه بدنت ثابت باشه بيشتر درد ميكشى. بايد يكى رو تكون بدى و به بالا ببرى با اين كه بالاى رفتن از نگاه داشتن آسون تره ولى همه به فكر survive كردن هستند نه به فكر بالا رفتن. خودم هم از اين قائده مستثنى نيستم اين ها رو مى نويسم كه به افكارم نظمى بدم.

هميشه به نظر من آدم ها از ورزش كردن ميتونن چيز ياد بگيرند. ورزش به آدم درس زندگى ميده، دليلش اين نيست كه برد و بخت رو ياد ميگيره. ورزش هماهنگى و حركت و تمركز آدم رو قوى ميكنه و نگرش آدم رو اصلاح ميكنه، هدف گذارى ميكنه برای آدم. كار مهم تر ورزش اينه كه تحرک جسمى زياد باعث ميشه كه باز بخوايم به كارهميشگى كه فكر كردن بوده با اشتياق بيشترى برگردم. از سنگنوردی ميگفتم كه بايد به بالا حرکت كنى تا نيافتي. بالا رفتن از ايستادن آسون تره. بالا رفتن براى هدف يا بالا رفتن بدون هدف، هر دو قشنگه.
وقتى كه بچّه بوديم همش برامون اهداف كوتاه مدت و بلند مدت در همين شبكه زمانى زندگى مون تنظيم ميكردند. گوشت بخور تا قوى شى، غذا بخورتا بزرگ بشى. درس بخون تا با سواد شى بتونى دكتر شى. هنوز نميدونم کدومش مهمه، دكتر شدن يا در مسير دكتر شدن گام بر داشتن. گام بر داشتن تو اين مسير با اون همه پستى و بلندی كه لحظات عزيز زندگيم. نميگم زندگيم يا لحظاتش عزيزه، اشتباه نكن منظورم اينه كه اون گام برداشتن ها لحظات عزيزيه. نماز بخون تا برى بهشت. آيا بهشت و جهنم بدون حركته؟ آيا من اين همه خودم رو جر بدم كه برم بهشت حال و هول؟ جدى حال و هول بهشتى همش
تو خوردن و ترتيب حوري دادنه و "
وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ "؟ من فكر نميكنم تو اين بهشت بتونم دوام بيارم. بهشتى كه جهنم توش نباشه ديگه بهشت نيست اگه قبول كنم كه در بهشت به يك رباط فضايي با كلى sensorِ مختلف علاوه بر حواس ۶ گانه (چون خارج از زمان و مكان ميشم حس ِ ششم ام خيلى قوى خواهد بود) نخواهم شد، فكر نمى كنم كه آب خنك بهشت بهم حال بده چون آب داغي نخواهم خرد كه خنکي اين آب بهم حال بده. اگه قرار ِ تو بهشت حريص بشم، نميخوام برم بهشت، اگه زيبا بودنم چيزى جز خودمه نميخوام زيبا بشم.نميخوام كسى رو كه عاشقانه دوستش دارم با حوري بهشتى عوض كنم. نميخوام بشينم كنارجوب عسل و بخورم تا حال كنم. چرا تو بهشت کتابخونه ندارند؟ چرا تو قرآن ننوشته كه بهشت کتابخونه داره و ملت همه چى رو ميتونن ياد بگيرن؟ آها لابد چون همه علم ِ عالم و در لحظه مرگ به آدم ميدن. جدى؟ پس لابد فقط قفل درجهنم حك نشده كه اونهم بايد حك كنيم از جهنم. باز تو جهنم ملت اميد دارن به يه چيزى به بخششي چيزى. تو بهشت همه در سكون بايد از سيخ زدن لذت بِبرن،حيوانهاى مدرن. عملا بهشت ميتونه حتى از زندگى حيوانى كمتر باشه چون ملت حتى شکار هم نميرن لابد، اراده كنن غذا رو با پيك deliver ميكنند. دلم به حال ِ طبيب ها مي سوزه چون با نجات جون كسى اون وجد روحانى رو نميتونن ديگه تجربه كنند. مهندسين بدبخت چى دارند كه بسازند؟ و دانشمندان بى كار ميشند. مشكل دين ما اينه كه كار رو ميگه تفريح در احاديث حضرت على و از طرفى ميگه كه برين بهشت فقط weekend دارين بخوريد و بكنيد و بخوريد و بكنيد و حالشو ببريد. من موندم تو اين بهشت آيا ميشه مست هم كرد؟ يا نه؟ چون فكر كنم از خود بى خود شدن هم خوبه بعضى وقت ها اکستازي و بنگ حال مي ده. خوب خدا جون اين بازى هم تموم شد مهره ها رو جمع كن بذار تو گنجه. بازىِ بعدى رو وقتى ميتونى انجام بدى كه شامتو تا تهش بخورى.
واقعا به اين معجزات الهى كه نگاه ميكنم مى بينم واقعا شاهکار كردند.

اما در مورد علاقمندان به اين مستطيل و به اون مستطيل . همه اميدوار هستند كه به آينده برسند بدون استثناء فارغ از اين كه زمان حال رو بچسبند بهتره، چون تو آينده هيچ خبرى نيست. آينده هر چقدرهم خوب باشه باز در ذهن آدم مستورميشه. آينده جزوى از شخصيت ماست که به اون رسيدن و دنبالش كردن شايد جنجالي باشه.

فرهنگى كه منو به كسى تبديل كنه كه ياد بگيرم كه تحمل كنم چون بعدا بهتر ميشه، فرهنگ افيوني غلط پدر و مادرمه. من حال رو تحمل نمى كنم، من از حال لذت خواهم برد، از سختى لذت خواهم برد از رنج لذت خواهم برد چون جزء اخير آينده مرگه. و مستطيل بعدى دنياي برده هاست. برده هاى اميال جسمم. شکستن خودت مثل شكستن ِ ديگران جزوى از مسير آينده است. تو بزرگ ميشى تو قوى ميشى ولى نه به اين قيمت كه قسمتى از شخصيتت رو فداى اهدافت كنى. اهداف جزوى از شخصيت ِ تو هستند نه همهء اون.

فردام از امروزم روشن تره اگه امروزهم براى من زيبا باشه، اگه از ستاره هاى شب لذت نبرم طلوع خورشيد هم برام هيچ جاذبه اى نداره، چون اونم يه ستارهء ديگه است فقط فرقش اينه كه كمى نزديك تره و به زمان عمر من اسم ميده(شب و روز). همشون ستاره هستند همشون؛

دنيا هيچوقت با نورشون تاريک تاريک نمونده.



2 نظر

aghe hal kardiim. dametan garm

چند اشتباه:

1- طبیعت انسان به دنبال آرامش نیست. انسان طبیعتاً به دنبال امنیته و تغییر؛ اتفاقاً دوره‌های طولانی آرامش، همیشه بدون دلیل(!) به دست همین انسان آرام به هم می‌خورن.

2- جمله: اهداف جدید رو بیشتر و بیشتر طلب می‌کنه، احتمالا اینطور باید تصحیح بشه: اهداف جدید بیشتری رو، طلب می‌کنه. اینکه شخصیت انسان بطور عام رشد می‌کنه، قابل بحثه.

3- انسانی زندگی می‌کنه که هدفی داره، احتمالا باید اینطور اصلاح شه: انسانی از زندگی لذت بیشتری می‌بره، که هدفی داره. این عبارت حتی در شکل اصلاح شده‌اش هم جای بحث داره.

4- در این مسأله که همه می‌خوان به آینده برسن، داری قیاس به نفس می‌کنی و حکمت اشتباهه. معمولا امثال ما که از وضع حاضر نهایت انزجار و نارضایتی رو دارن، عجله بیشتری برای لقای به آینده دارند. آینده خودش افیونیه، در سطح مذهب و درست به همین دلیل در سیاست کاربرد وسیعی داره، چون نگاه رو از وضع موجود برمی‌گردونه.

کلاً با روح نوشتت موافقم، هر چند نتیجه گیریت به نظرم بیشتر عارفانست، تا فیلسوفانه: از ترسی موهوم، شاید حتی تنهایی، هروئین زدی تو رگ زندگی.

اینکه می‌تونستی چطور نتیجه بگیری خودش یه پست کامله، شاید یه کتابه، و یا حتی یه جاودانگی.