قسمت ِ اخير ِ آينده.






هميشه موندم كه تفاوت ِ آينده نگرى بين افراد متفاوت چيه؟ اگه بخوام آينده را به صورت يک مستطيل در نظر بگيرم كه ما با
قد خودمون يه قسمتى از اون رو مي بينيم، تعبير بدى از آب در نمياد. از طرفى ما به صورت ِ پرسپکتيو فقط محدودهء ديد خود رو از آينده نمى بينيم. ما آيندهء گذشتگان رو ديديم پس ميتونيم با توجه به شرايط فعلى و گذشتهء خودمون و مقايسهء آن با يك سرى حقايق تجربى يا علمى به پيشبينى آيندهء خودمون دست بزنيم يا به قولى محدودۀ بينشمون رو وسعت ببخشيم. ما ميدونيم آخرسر مي ميريم. اين قسمت اخير حتمي از آيندهء خودمون رو ميدونيم ولى نمى دونيم كه اين قسمت کي اتفاق مي افته. ما ميدونيم كه مستطيلي داريم ولى نمى دونيم طولش چقدره. مثلا يک زن حامله ميدونه كه چند ماه بعد بچه به دنيا مياد ولى نميدونه كه امكان داره خودش زنده بمونه تا اون موقع يا نه. پس فعلا يک مستطيل داريم كه ميدونيم آخرش چه شكليه ولى نمى دونيم حالت ِ اين نقطهء تکينهء پايان چگونه است و با چه شيبي داريم به اين نقطه سقوط يا صعود ميكنيم.


آيندهء سايرين كه مردند يا در گذشته زندگى كردند براي ما فرصت مناسبيست كه درس بگيريم، ولى گاهى اوقات درسى رو گرفتيم و خودمون هم بهش عمل كرديم چندين بار، ولى براى بار بعدى از همون نكته استفاده نمى كنيم. اين شايد دليل روانشناسى داشته باشه، انسان حتى سر تسليم در برابر تجربيات خودش هم خم نميكنه. هميشه آينده نگرى درست و فرار كردن از يك سرى پيشامد هاى نا گوارطبيعتا نتايج خوشايند و يکساني رو به همراه داره. همين انسان شايد دنبال تغيير باشه در عمق وجود خودش و براي همين هم آنارشي گرى ميكنه. من اين مستطيل رو چگونه مى بينم؟ اين مستطيل مثل ِ يك درخت مى مونه كه من براش در بعضى نقاط زمان شاخه هايى در نظر ميگيرم، اما و اگرها براى من به شكلِ مسيرهايى مى مونه كه ممكنه شكل اين مستطيل رو و حتى نگاه من رو به زندگى تغيير بده. يك سرى واضحات رو توضيح دادم تا بتونم تمركز بيشترى بكنم.

به اون بازهء زمانى يک بعد اضافه كردم كه بعد مسيرهاى متفاوته. پس اين مستطيل درختى شكل ميتونه باشه كه البته چون نقطهء اخير همه اين موارد نقطه يكسانيست. فرض ِ درخت به يك شبكه يا گراف يك سو تغيير ميكند. هر كسى ميتواند طول شاخه هاى درخت رو كوتاه كنه، به اين معنى كه در مدت زمان كوتاه ترى به يك سرى از اهداف از پيش تعين شده خود برسد.
بعد اول كه مسير به سمت آينده بود. بعد دوم رو به صورت گسسته در نظر ميگيرم كه تغيير مسير در اين شبكه است.
و بعد چهارم رو زمان در نظر مي گيرم كه ميتونه طول اين مستطيل را كم و زياد كنه (عملا بعد چهارم را ميتونم حذف كنم ولى نميخوام).
بعد سوم هم ميتونه پستى و بلندى هاى هر يك از مسير ها باشه. نميدونم کدام جالب تره ؟ بالا رفتن از كوه يا پائين آمدن.
هر كدام يه سرى پتانسيل رو مي طلبه، مثل نفس خوب و استقامت هنگام بالا رفتن، و قوى بودن عضلات پا و زانو هنگام پائين آمدن.
به هر حال هر شاخهء درخت يك شاخهء مستقيم نيست، ميتونه پستى و بلندى داشته باشه. مثل يه كرم يک جاهاييش چاق باشه يک جاهاييش لاغر.
حالا مسأله اينست كه سايز ما دراين وسط چقدره . "از اين همه تعريف يك كمى ترسيدم خودمونيم".

بياين اميدوار باشيم به آينده. به اين درختى كه انتخاب مسيرهاش به گنجايش ما و قابليت هايى از ما مربوط ميشود كه در طول همين مسير کسبشون ميكنيم. به جزء اخير اين آينده كه همه خيلى سريع تر ميخواهند به اون برسند. همه ميخواهند به آينده برند كه بميرند.

يا با يک جهش از دنياي مستطيلي و مشبک و پست و بلندِ اين نمودار به دنياي اذن الهي جهش كنند.
ادامه دارد .....