KR-5MH


اتفاقا این جمعه ما هیچ جایی‌ نرفتیم و دعوت نشده بودیم خدا رو شکر از این که ملت اینجا به این تفاهم با من رسیدند که تافته‌ای جدا بافته هستم بسیار خرسندم. از ورق بازی کردن با یه مشت خرخون که هیچ حس طنز یا بهتر بگم مزاجی طنز الود و آری از خود پسندی آنچنانی ندارند متنفرم، بماند که این فقط یک قسمتش هست. نکوهش این جماعت به خدا به یه نوع خود آزاری برام تبدیل شده. و همین که فرصتی پیش نیاد که یاد دوستام تو ایران بیفتمو حسرت نداشتنشون رو بخورم شکر گذرم.

داشتم می‌گفتم اتفاقا این جمعه بود که من هیچ جا نرفتم تا به آرزوی دلم برسم. اتفاقا این هفته‌ها بود که از پلی استیشن ۳ با همه حرف میزدم و ملت شاکی‌ بودند که اگه ما اینقدر بهش فکر میکردیم تا الان ۵۰ بار خریده بودیم. شکست پردازنده سل در بازار پردازش موازی و با پرفرمنس بالا هم مزید بر علت شد.

اتفاقا همین هفته بود که ۱۰۰ بار رفتم و رو وب نگاه کردم که قیمت پلی استیشن ۳ چقدر هست و چه بسته‌هایی‌ موجوده. این صبر کردن هام نتیجه داد این که پلی استیشن ۳ رو نخریدم و صبر کردم این که جایی‌ نرفتم بیرون تا این هفته پای کامپیوتر باشم و باز هم سرکی در بازار مجازی بکشم. پیانو مورد علاقم رو پیدا کردم و بد از این که فقط ۲ ساعت از تبلیغ گذشته بود ایمیل زدم و رفتم به شهری در فاصلهٔ ۶۰-۷۰ کیلومتری و قال قضیه رو کندم.

انقدر ذوق زده بودم که دردسر‌های ناشی‌ از گرفتن پول نقد در آخر هفته از خود پرداز رو تحمل کنم. یزدی هم به دادم رسید و با وانت اوردیمش.

دوباره متولد شدم. دوباره احساس می‌کنم برگشتم خونه. دوباره حس می‌کنم مامانم تو آشپزخونه داره میشنوه و لذت میبره که بچهٔ شیطونش داره ساز میزنه. دوباره احساس کردم قسمتی‌ از خاطرات کودکیم رو که فراموش کرده بودم به ذهنم باز برگشت.