جای بسی خرسندی هست برای من که با یک مشت انسان اکستریم هم شهری و هم نشین شدیم تا یادمون بره کی بودیم چی شدیم. دوست دختر ۱۸ سالهٔ من در ۵ سال پیش از اکثریت قریب به اتفاق آدمهایی که دیدم شیوا تر مینویسه و حرف میزنه امیدوارم تو زندگی حالشو ببره با این که رو نرو من رفت کلی به مدت مدیدی و من هم به همچنین ولی خوشحالم که حد عقل دیدم که همچنین موجوداتی هم وجود دارند که از مردم گریزی به یک نون و آبی رسیدند حداقل بعد از ۵ سال هنوز لذت میبرم وقتی این متن رو میخونم حروم نمیکنم سلامم رو برای آدم ها درود به تو که زیبا مینویسی درود به تو دوست من که خاطرهای خوش هم برام داری درود به تو که گناهت ناپختگیت بود
[+/-] |
dar edaameh |
[+/-] |
no subject] Wednesday, June 23, 2004 12:58 AM] |
[+/-] |
future works and conclusion |
داشتم با بابچ صحبت میکردم در مورد اوضاع آیندهٔ ما به عنوان جوانهای ایرونی چه پسر چه دختر. ۶ مورد انتخاب یا بهتر بگم وضع وجود داره از قرار زیر که به شرح میرسونیم من کاری ندارم که وسطش چه غلطی میکنیم ولی آخرش این حالات به وجود میاد ۱- ازدواج با یه دختر که مثل خودمون از ایران اومده ۲- ازدواج با یک دختر ایرانی که نسل دوم باشه یا به نوعی اینجا مقیم باشه ۳-ازدواج با یه خارجی مقیم آمریکا ۴-ازدواج با یک خارجی غیر آمریکایی ۵-ازدواج با یک آمریکایی ۶-ازدواج با دختری که خودت از ایرانی آورده باشی یه چیزی تو همین مایهها بود الف- این موارد به ترتیب اولویت اینجا نوشته شده ب- فکر کنم یه مورد رو سمبل کردم اگه کسی یادش اومد بنویسه من خودم به عنوان یک آدم با تجربه عرض میکنم خدمتت که ما گزینیه ۷ ایم فعلا، که همون هیچکدام معروف خودمونه یه دوستی جلو یه خانم آمریکایی بهم گفت با زن آمریکایی ازدواج کن. خانم گفت که نه ازدواج نکن چون از زنای آمریکایی همسر و زن زندگی در نمیاد. دوستم در جواب گفت عوضش کارت اقامت خوبی در میاد http://www.facebook.com/video/video.php?v=46809763745&ref=nf
[+/-] |
KR-5MH |
اتفاقا این جمعه ما هیچ جایی نرفتیم و دعوت نشده بودیم خدا رو شکر از این که ملت اینجا به این تفاهم با من رسیدند که تافتهای جدا بافته هستم بسیار خرسندم. از ورق بازی کردن با یه مشت خرخون که هیچ حس طنز یا بهتر بگم مزاجی طنز الود و آری از خود پسندی آنچنانی ندارند متنفرم، بماند که این فقط یک قسمتش هست. نکوهش این جماعت به خدا به یه نوع خود آزاری برام تبدیل شده. و همین که فرصتی پیش نیاد که یاد دوستام تو ایران بیفتمو حسرت نداشتنشون رو بخورم شکر گذرم.
داشتم میگفتم اتفاقا این جمعه بود که من هیچ جا نرفتم تا به آرزوی دلم برسم. اتفاقا این هفتهها بود که از پلی استیشن ۳ با همه حرف میزدم و ملت شاکی بودند که اگه ما اینقدر بهش فکر میکردیم تا الان ۵۰ بار خریده بودیم. شکست پردازنده سل در بازار پردازش موازی و با پرفرمنس بالا هم مزید بر علت شد.
اتفاقا همین هفته بود که ۱۰۰ بار رفتم و رو وب نگاه کردم که قیمت پلی استیشن ۳ چقدر هست و چه بستههایی موجوده. این صبر کردن هام نتیجه داد این که پلی استیشن ۳ رو نخریدم و صبر کردم این که جایی نرفتم بیرون تا این هفته پای کامپیوتر باشم و باز هم سرکی در بازار مجازی بکشم. پیانو مورد علاقم رو پیدا کردم و بد از این که فقط ۲ ساعت از تبلیغ گذشته بود ایمیل زدم و رفتم به شهری در فاصلهٔ ۶۰-۷۰ کیلومتری و قال قضیه رو کندم.
انقدر ذوق زده بودم که دردسرهای ناشی از گرفتن پول نقد در آخر هفته از خود پرداز رو تحمل کنم. یزدی هم به دادم رسید و با وانت اوردیمش.
دوباره متولد شدم. دوباره احساس میکنم برگشتم خونه. دوباره حس میکنم مامانم تو آشپزخونه داره میشنوه و لذت میبره که بچهٔ شیطونش داره ساز میزنه. دوباره احساس کردم قسمتی از خاطرات کودکیم رو که فراموش کرده بودم به ذهنم باز برگشت.
[+/-] |
چنگ |
[+/-] |
نکتهها رفت و شکايت کس نکرد |
ما ز ياران چشم ياری داشتيم
خود غلط بود آن چه ما پنداشتيم
تا درخت دوستی برگی دهد
حاليا رفتيم و تخمی کاشتيم
گفت و گو آيين درويشی نبود
ور نه با تو ماجراها داشتيم
شيوه چشمت فريب جنگ داشت
ما غلط کرديم و صلح انگاشتيم
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
ما دم همت بر او بگماشتيم
نکتهها رفت و شکايت کس نکرد
جانب حرمت فرونگذاشتيم
گفت خود دادی به ما دل حافظا
ما محصل بر کسی نگماشتيم